دختر یاس
امروز در اتوبوس دختری را دیدم با موهای طلایی به او غبطه خوردم خیلی بشاش به نظر می رسید هنگام پیاده شدن در راهروی اتوبوس می لنگید او فقط یک پا داشت اما هنگام عبور لبخند می زد اه خدایا مرا به خاطر گله هایم ببخش من دو پا دارم دنیا از ان من است توقف کردم تا ابنبات بخرم جوانی که انرا می فروخت خیلی سرش شلوغ بود با او صحبت کردم و هنگامی که او را ترک کردم گفت: مرسی ! شما خیلی مهربان هستید از صحبت با افرادی مثل شما لذت می برم من نابینا هستم! اه خدایا! مرا به خاطر گله هایم ببخش من دو چشم بینا دارم دنیا از ان من است مدتی بعد وقتی در طول خیابان راه می رفتم کودکی یا چشمان آبی را دیدم ایستاده بود و بازی کردن دیگران را تماشا می کرد لحظه ای توقف کردم و پرسیدم: عزیزم تو چرا با دیگران بازی نمی کنی...؟ بدون انکه عکس العملی نشان دهد روبه رو را نگاه می کرد فهمیدم که او نمی شنود اه خدایا مرا به خاطر گله هایم ببخش من دو گوش شنوا دارم دنیا از ان من است با پاهایی که مرا به هر کجا می برد با چشمانی که می تواند طلوع خورشید را نظاره گر باشد با گوش هایم که چیزهایی را که باید بدانم می شنود اه خدایا مرا به خاطر گله هایم ببخش من سلامت هستم دنیا از ان من است سلامی به گرمی دستای گرمتون اسم وبلاگم را گذاشتم دختر یاس چون که ساداتم دلم می خواد اینجا بنویسم همین یاحق بسم رب الحسین
ولادت کشتی نجات یاور ستم دیدگان ارامش جان
امام حسین ع
مبارک
به نام دوست که هرچه داریم از اوست
سلام
واقعا نمیدونم چه طور بنویسم
از اولین بار و اخرین باری که نوشتم حدود دوسال میگذره ومن واقعا عذر میخوام
همین میخواستم بگم منو به خاطر وقفه ی دوسالم عفو کنید راستی عیدتونم مبارک
قالب ساز طراح قالب |